ملورین هستم.... مروارید خونمون..... با کلی سعی و تلاش در اولین دقایق مردادماه سال 98.... توی دل یه شبی بارونی.... به کمک دکتر فرشته حقیقت.... پا به دنیای آدم بزرگا گذاشتم... و اینجوری خانواده ی چهارنفرمون رو تکمیل کردم.... اولین عکسم , لحظه ی تولدم وقتی یه نی نی 3600 گرمی 50 سانتی بودم..... و این منه یک روزه ام..... چشمام.... دماغم..... لبام..... گوشم..... دستم.... پاهام..... و روی لپامم چال دارم که فعلا نشونتون نمیدم از همون روز اول دنبال یه صدای آشنا بودم که میگفت هم بازیمه و منتظرمه..... و بالاخره دیدمش.... برام همون خرگ...